روز مهمونی
سلام برسامم امروزاصلا روز خوبی برام نبود البته چند روزه که روز خوبی نیست تحمل محیط شرکت خیلی سخته اینجا دیگه نمیشه تکون خورد کافیه یه تغییری تو کارت بدی آنی اطرافیان ازت سوء استفاده میکنن فهمیدم زیادی خوبی کردن به دیگرون اونا رو تو اشتباه میندازه خلاصه دنبال یه کار بهترم که از اینجا و محیطش و آدماش راحت شم
دیروز مادر جون پدر جون سپهر و زندایی شام خونه ما دعوت بودن خیلی خوش گذشت دایی علی و زندایی جای دیگه واسه شام دعوت بودن نیومدن دایی بزرگه هم که رفته بود جاسب کلاس داشت زنجان نبود خلاصه اگه میدونستم دایی سجاد دانشگاه داره و دایی علی مهمونی دعوته مهمونی رو مینداختم جمعه ولی همین جوری هم خوش گذشت نمیدونی سپر با تو چه قدر با ادا و اصول صحبت میکنه خیلی جیگر شده ولی تو فقط نگاش میکنی اون میخنده ذوق میکنه حرف میزنه ولی تو اصلا عس العمل نشون نمی دی ولی من میدونم جوجوی منم خیلی مهربون تر از این حرفاست
دوستت دارم هم من هم بابایی همه خیلی دوستت داریم عسلم