مسافرت بابا و تنهايي برسامي و مامانش
سلام برسامم امروز يه ذره سر حال تر از ديروزم ولي عصر ديروز تو حالت خيلي بد بود هم سرما خوردگي هم درد لثه واسه اون مرواريدايي كه قراره ازشون بيرون بياد خوب منم حق بده كلافه شم ولي بدتر از همه اينكه تو اشك بريزي و من نتونم كاري برات بكنم ديروزم از اون روزا بود كه تو درد داشتي و منم نميتونستم مسكن بدم بخوري همه رو ميريختي بيرون تا بابايي اومد و تو هم كه عاشقشي تا بابايي و ديدي آروم شدي منم تونستم ويتامينات و با مسكن بدم بخوري شبم بابايي ما رو رسوند خونه مادر جون شب و اونجا مونديم آخه 4 صبح بابايي با دايي رفتن تهران واسه يه كاري منم نمي تونستم صبح تنهايي تو رو ببرم خونه مادر جون شب رفتيم اونجا ولي صبح راحت تر اومدم سر كارم حالا هم مي...
نویسنده :
مامان مريم
13:22