برسامبرسام، تا این لحظه: 13 سال و 24 روز سن داره

برسام تموم هستی مامان و بابا

پايان هشت ماهگي برسامي

سلام عشق من امروز 2 روزه هشت ماهگيت و تموم كردي و رفتي تو نه ماه الان ديگه ميتوني تنهايي بشيني ديروز برا اولين بار ديدم ميخواي خودت بدون كمك حركت كني ولي جالبتر اينه كه علاقه اي به چهار دست و پا رفتن نداري دوست داري راه بري قربونت برم اين عكس و روز تاسوعا ازت گرفتم خيلي بي تابي ميكردي اصلا شلوغي و دوست نداري شب كه رفتيم خونه مادر جون آروم شدي خيلي جيگر شدي  ديشبم عمه جميل و عزيزينا اومدن شام خونه ما تا ميتونستي جيغ و داد راه انداختي تا اونا رفتن آروم شدي  هر روز يه حركت جديد ازت ميبينم واي اين كارات و صداهاي جديدي كه ازت ميشنوم نميدوني چه ذوقي ميكنم ...
17 آذر 1390

خاطرات محرم

سلام برسامم صبح پاییزی سردت بخیر عسلم دیروز جمعه بود و قرار بود تو و پسر دایی سپهر و ببریم مسجد و لباس خوشگل علی اصغر و که زتدایی براتون خریده بود و تنتون کنیم منم آماده شده بودم ازتون فیلم و عکس بگیرم ولی انقدر شلوغ بود که نتونستم دوربین و از کیفم در بیارم سربندتم اونجا از سرت افتاد و گم شد قراره امرز بریم برات یه سر بند دیگه بگیریم دوشنبه هم عزیزاینا مراسم حلیم دارن اولین سالیه که عسلم تو مراسمای عزاداری میخواد شرکت کنه قربونت برم خیلی دوست دارم بزودی عکساتم میریزم تو وبلاگت گلم
12 آذر 1390

روز مهمونی

سلام برسامم امروزاصلا روز خوبی برام نبود البته چند روزه که روز خوبی نیست تحمل محیط شرکت خیلی سخته اینجا دیگه نمیشه تکون خورد کافیه یه تغییری تو کارت بدی آنی اطرافیان ازت سوء استفاده میکنن فهمیدم زیادی خوبی کردن به دیگرون اونا رو تو اشتباه میندازه خلاصه دنبال یه کار بهترم که از اینجا و محیطش و آدماش راحت شم دیروز مادر جون پدر جون سپهر و زندایی شام خونه ما دعوت بودن خیلی خوش گذشت دایی علی و زندایی جای دیگه واسه شام دعوت بودن نیومدن دایی بزرگه هم که رفته بود جاسب کلاس داشت زنجان نبود خلاصه اگه میدونستم دایی سجاد دانشگاه داره و دایی علی مهمونی دعوته مهمونی رو مینداختم جمعه ولی همین جوری هم خوش گذشت نمیدونی سپر با تو چه قدر با ادا و اصول صحبت م...
10 آذر 1390

گلايه هاي مخفيانه

سلام برسامم صبح قشنگت بخير گلم امروز خيلي روز خوبي نيست اصلا شروع خوبي نداشتم ديشبم تو زياد حوصله نداشتي و همش گريه ميكردي فكر كنم داري دندون در مياري و واسه همينه درد داريميخوابي من هميشه شبا زودتر از يك شب نميخوابم ميدوني برسامم صبح زود هم بايد از خواب پاشم تا 7.15 صبح بايد شركت باشم يعني 6.40 دقيقه بايد از خونه بزنم بيرون تورو بذارم خونه مادر جون بعد برم سر كار 4 عصرم بيام خونه باباتم كارش اينطوريه كه 8 بايد سر كار باشه 2 هم بر ميگرده البته عصرا ميره پيش عموت ولي زود مياد بيشتر از من  تصميم گرفتم بيشتر به فكر خودمون باشم خلاصه عصر ميريم برات كلي وسايل بگيريم دوست دارم هميشه بهترين هارو داشته باشي عسلم عاشقتم قربونت برم خيلي دوست دا...
9 آذر 1390

مهمونی خونه مادر جون

اینجا داره برسامم آماده میشه واسه حموم قربونت برم میدونم عاشق آب بازی هستی جوجوم عاشق ماهی شده هر وقت بی تابی کنه حتما با دیدن ماهی سرگرم میشه قربون اون ژست های آرتیستیت بشم وای چه خوشگل زل زده به من خیلی خوردنی شدی آلوچه کوچولوم مثل یه جوجو  تربچه همش داره شیطونی میکنه اینم کلی عکس ازت بازم دوست دارم از عکسات تو وبلاگت بذارم خیلی دوست دارم عاشقتم گل من ...
28 آبان 1390

یک روز سخت

سلام آلوچه من صبحت بخیر عسلم امروزم مثل دیروز مامان فقط در حال بدو بدو واسه گرفتن حقوق مرخصیش از بیمه بود وای نمیدونی چقدر عصابم بهم ریخته است اون از دیروز که چک بیمه شرکت برگشت خورد اینم از امروز........... وای که سردرد گرفتم ولی قربون اون صورت مهربون و مظلوم و دوست داشتنیت برم یاد اون چشای درشت و خوشگلت که می افتم که زل زدی به من و نگاه میکنی دلم پر میکشه تا زود از سر کار بیام و بغلت کنم اینجوری تمام خستگیم از بین میره امروز صبح مثل یه فرشته کوچولو خوابیده بودی اصلا دلم نمیخواست بیدارت کنم ولی انقدر خوابت سبکه که تا دستم بهت میخوره بیدار میشی تو عاشق ماشین و رانندگی شدی بدونی بابا وقتی تو ماشین بغلت میکنه و تو هم سری دستت و د...
23 آبان 1390

درد دل

اگر نمی توانی اقیانوس باشی، دریا باش، اگر نه رودخانه باش واگر نمی نتوانی رودخانه باشی نهریكوچك باش، اما هیچ گاه مرداب نباش.نهری باش جاری، زلال و مهربان و با جوشش زیبایت زندگی را به همه هدیه كن چون وقتی حركت میكنی هم زنده ای و هم به دیگران زندگی می دهی ، سبزه های كنار نهر را دیده ای چه زیبا چشم رانوازش می دهند و ماورای پروانه های لطیف و زیبا هستند، این ها به خاطر سخاوت و مهربانی نهر كوچك اما جاری است، پس تو هم با الهام از این رود كوچك جاری شو و بدان خدا در همه حال با توست.                        &n...
23 آبان 1390

نا گفته ها

فاصله تابش خود را بر ديگران تنظيم کن . خداوند خورشيد را در جايی نهاد که گرم کند ولی نسوزاند...   شايع ترين کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو. لطيف ترين کلمه "لبخند" است...آن را حفظ کن. حسرت انگيز ترين کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگير. ضروري ترين کلمه "تفاهم"است... آن را ايجاد کن. سالم ترين کلمه "سلامتي"است... به آن اهميت بده . اصلي ترين کلمه "اطمينان"است... به آن اعتماد کن. بي احساس ترين کلمه "بي تفاوتي" است... مراقب آن باش. دوستانه ترين کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن. زيباترين کلمه "راستي"است...با آن روراست باش   ...
23 آبان 1390

نی نی کوچولو

نی نی کوچولو گل پسره الان درست هفت ماه داره خوشگله و با نمکه روی لپش یه خال داره موهاش صاف و طلایی چشاش درشت و روشنه دل میبره با اون لباش وقتی که لبخند میزنه همیشه توی دهنش یه شیشه یا پستونکه نی نی کوچولو فقط کمی بزرگتر از عروسکه بابایی اسم باباشه اسم مامانش مامانی یکی یدونست چون نداره خواهری یا برادری
23 آبان 1390

تلاشهاي برسامم واسه موفقيت

قربونت برم چشات درشت هست چرا گردترش کردی؟؟؟؟؟؟؟؟ فکر کنم دیگه عروسکم داره دندون در میاره قربونت برم من داره عسلم تلاش میکنه که چهار دست و پا رو یاد بگیره موفقیت های گل پسرم آخه مگه میشه نخوردش جوجو تصمیم گرفته هر طور شده پاشه شیطونی کنه یه مرحله رو با موفقیت طی کرد پسرم دیگه داره خسته میشه آخر و عاقبت تلاش برسام کوچولو خسته و بی نتیجه منتظر کمکه وای خدا چشاش و ببین اینجا دیگه خوابش برد همه این عکسا مربوط به دیروزه که خونه مادر جون برسامی بودیم شبشم که رفتیم و مثل همیشه طبق روال هر روز قربونش برم نمی خواست بخوابه   ...
22 آبان 1390